نوشته شده توسط : الهام

 


سکوت که می کنی می دانم فهمیده‌ای چیزی ته دلم گیر کرده است

 

و کلی حرف رویش آوار شده است.

 

 

و من این سکوتی که پشتش من هستم و آرامش را دوست می دارم.

کاش بودی!
 
 
نبودنت را مدتیست بیشتر از هر وقتی احساس می کنم.
 
می دانی مهربانم؟ روزهایی ست نبودنت بی رحمانه بر سرم آوار می شود.
 
 
حس تلخ نبودنت، زانوهایم را سست می کند...
 
کاش تمامی قدرتت را، تمامی صبوریت را برایم جا می گذاشتی.
 
بیا! برایم بگو که چه کنم...
 
 



 

 



:: برچسب‌ها: دل , نوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 216
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 4 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : الهام

حلقه از طلیس چی



 

 

 



:: برچسب‌ها: دل , سند خورده ,
:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 244
|
تعداد امتیازدهندگان : 81
|
مجموع امتیاز : 81
تاریخ انتشار : 29 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : الهام

همه ميگن فكرشو نكن

 

مگه ميتونم فكر نكنم؟

 

بذار براي توام بگم

 

اي واااااااااااي الان وقتشه

 

الانه كه سرشو كنار بالين اون بذاره....كاش مرده بودم كاش نميديدم...اين روزا رو نميديدم

 

 

تابشو ندارم تاقتشو ندارم

 

دلشو ندارم.....ظرفيت اين يكي رو ندارم...

 

تازگي ها خبر دار شدم بي منم نفس ميكشيدي؟ نفس ديگه اي داشتي؟؟؟؟

 

 

آخ...واي به حالم...واي به روز و روزگارم

 

 

نه به اون روزا ......به اون روزا كه نه

 

 

افسوس ....افسوس به دل خوش باور من

 

افسوس به اون سقفي كه مال خودم ميدونستم و اون آغوشي كه از دست دادم

 

صاحب داشت

 

از اول صاحب داشت...مال من نبود كه

 

بغلت مال من نبود

 

مال اونه

 

همون كه اقبالش خوشه

 

از زموني كه من عاشق شدم اقبال اون خوش شد

 

آخه عاشق آغوشي شده بودم كه اون صاحبش بود

 

اون داشتش

 

آغوشي رو كه من حسرت هم خوابگيشو داشتمو اون داشت

 

مالك بود

 

سندش به نامشه ....

 

عاشق هم آغوشش شدم...

 

راستي اين شبا رو چه جوري ميگذروني نفسم...نفس پري شبام

 

من كه هنوز به يادتم

 

هنوز شبا و روزام و زندگيم

 

هنوز با تو ميگذره

 

نيستي اما ميگذره

 

نيستي ام  ميگذره اما به يادت

 

ميخوام ...به خدا ميخوام به يادت نباشم اما....

 

دلم و عجيب به مهرت كوك زدي

 

اين كه دله , چيزي نيس

 

خوش به حال اون كه زندگيش به تو و دل تو كوك خورده

 

....

 

اسمش و صدا نميزدم

 

اسمشو ندونسته" اميـــــــــــــــد" گذاشته بودم

 

آخه اميد زندگيم بود...اميد زندگيم شد..

 

باورش كرده بودم

 

دوسم داشت ....مگه نه؟؟؟

 

تو بيا...تو بيا به اينا بگو بفهمون كه راهي كه رفتم يه طرفه نرفتم

 

بفهمون دستت گيره عهدته

 

 

همون عهدي كه زبوني بسته بوديم

 

همون عهدي كه جايي ثبت نشد اما قبولش داشتيم

 

باورش كرده بوديم

 

قبولش داشتم باورش كرده بودم

 

باورش كرده بودي؟؟؟

 

اميدم...آخ اميدم.....

 

هر وقت حس ميكنم گرماي تنت وعشقت نصيب اونه

 

متعلق به اونه ميميرم و زنده ميشم

 

 به خداااا كه ميميرم

 

هر وقت حس ميكنم اونه كه جاش توي بازوهاته دق ميكنم

 

اما نميدونم چرا تموم نميشم

 

نميدونم چرا با اينهمه مردن و مردن تموم نميشم

 

مرده ام من

 

من از روزي كه دستات و گذاشتن توي دستاش مردم

 

دير اومدم

 

دير رسيدم

 

دير خبر شدم...دير فهميدم كه دلم مرده

 

دير براي تدفين دلم خبر شدم

 

بو گرفته

 

مرده ي دلم بو گرفته

 

اونقد كه كسي ديگه براش نمونده فاتحه بخونه

 

وقتشو داري يه سر به دل من بزني؟يه فاتحه بخوني يه سنگي بزني خبر دارش كني كه اومدي و بهش سر زدي؟

 

نه....نه....نياا

 

تازه دامادو رفتن سر مزار جور در نمياد....نه نيا

 

عمريه به تنهايي فاتحه خوني براي دوست داشته هامو از دست داده هام عادت كردم

......

شب ودلتنگي و هجوم تنهايي و الهام

 

روي مزار يه دل سرد فاتحمه الصلوات...

 

 

 


شب جمعه ي 28/8/89

12:48

 

 

 



:: برچسب‌ها: درد , دل ,
:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 251
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
تاریخ انتشار : 29 / 8 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد